زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر
دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و
تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای
کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا
به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود
گفت:
�دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف
عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور
دادی.�
درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: � من دخترک را همان جا رها
کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.�
آموختن زبان شيرين تركي خيلي آسان است
درخواست مرخصی همسردرخواست مرخصی همسر
الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه
داستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه
: داستان شب طلبه و فرار کردن دختر فراری داستان نه به تجاوز
14624 بازدید
15 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
40 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian